صفحه اصلی
در ايران ارتباط نزديك بين «مردم و دانشگاه» و «استاد و دانشجو» وجود ندارد
  • 19829 بازدید

 

دكتر سيد شهاب‌الدين نقوی در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهيد بهشتی:

در ايران ارتباط نزديك بين «مردم و دانشگاه» و «استاد و دانشجو» وجود ندارد

 

دكتر سـيد شـهاب‌الدين نقوی، عضـو هيأت علمی گروه شـيمی، فيزيك و محاسـباتی دانشـكده علوم شـيمی و نفت دانشـگاه شـهيد بهشـتی اسـت. ايشـان سـابقه‌ی تحصـيل در دانشـگاه‌ها و مؤسـسـات تحقيقاتی بزرگی در آلمان، ايتاليا و آمريكا در كارنامه دارند و مقالات متعددی نيز در معتبرترين نشــــريات علمی دنيا، از جمله Nature Communications به چاپ رســانده‌اند. اين چهره‌ی جوان، كه از ســال ١٣٩٧ عضــو هيأت علمی دانشـگاه شـهيد بهشـتی شـده اسـت، در همين مدت كوتاه دو بار در فهرسـت سـرآمدان علمی كشور قرار گرفته است. با ايشان گفت‌وگويی جالب و خواندنی انجام داده‌ايم كه ذيلا مطالعه می‌كنيد.

 

 

  • لطف کنید خود را معرفی کنید و بفرمایید که روند تحصیلی خود را از چه سالی آغاز کرده‌اید؟

من دكتر سـيد شـهاب‌الدين نقوی هسـتم، متولد سـال ١٣٥٨. دوران كارشـناسـی خود را در دانشـگاه شـهيد بهشـــتی گذارنده‌ام و از ســـال ١٣٧٧ وارد دانشـــكده شـــدم. مدرك کارشناسی ارشد خود را نيز در همين دانشـگاه و در گرايش شـيمی معدنی كسـب كردم. سـپس برای ادامه تحصـيل به آلمان رفتم و در زمينه شــيمی حالت جامد در دانشــگاه گوتنبرگ ماينز مشــغول به تحصــيل شــدم، اما گروه ما پس از مدتی به ماكس پانك درسـدن انتقال يافت، چرا كه اسـتاد ما دايركتر ماكس پلانك شـد. در نهايت ميان ماينز و درســدن دكتری خودم را در شــيمی حالت جامد كســب كردم. ســپس برای پســادكتری ابتدا به مؤســسـه SISSA ايتاليا رفتم، جايی كه با نام كد محاســباتی كوانتوم اســپرســو شــناخته می‌شــود. در آن‌جا با اريوتو ســاتی كار كردم كه فيزيك محض بود و در زمينه‌ی ابررســانايی پژوهش نمودم. ســپس به ايالات متحده آمريكـا رفتم و در McCormick School of Engineering Northwestern بـا كريس ولورتون در زمينه‌ی Material Science و انرژی كار كردم و سـير مطالعات من از شـيمی به فيزيك و متریال رســيد. پس از آن تقريبا در بهمن‌ماه ١٣٩٦ بود كه پس از يازده ســال به ايران بازگشــتم و به خانواده‌ی دانشگاه شهيد بهشتی پيوستم.

  • چه شد که به سمت تدریس در دانشگاه آمدید؟ چرا دانشگاه شهید بهشتی را انتخاب کردید؟

نمی‌توان همه جزئيات را برشـمرد، اما در واقع برآيندی از اتفاقات بود. من از دوران دكتری در آلمان تا پســـادكتری در ايتاليا و آمريكا، در محيط‌های بزرگ و با انســـان‌های بزرگی كار كردم. شـــايد اين بخشــی از دليل اين اتفاقات بود، چون پس از ده-يازده ســال تحصــيل در خارج از ايران، انســان فكر می‌كند كه می‌تواند اگر مشــكل مالی خاصــی نداشــته باشــد، در كشــور خود نيز فعاليت كند. هم‌چنين مسـائل خانوادگی نيز مؤثر بود. در كنار همه‌ی اين مسـائل اين نكته كه بتوانم در ايران دانشـجويان جوان را با تحقيقات جاری در علم آشنا كنم برايم مهم بود.

  • ​​​​​​​پیشنهادی برای تدریس در خارج از کشور نیز داشتید؟

به‌دليل اتفاقاتی كه رخ داد، چندان به دنبال چنين موقعيتی نرفتم. ضمنا هميشــه با خود فكر مي‌كردم كه وجود من در ايران شايد بتواند برای كشور و دانشجويان مفيد باشد.

  • فعالیت عمده‌ی شــما در حوزه‌ی انرژی‌های پاک اســت. در این مورد اندکی توضــیح بدهید. در ایران چه چالش‌هایی برای کار در این زمینه در برابر شما قرار گرفته است؟

كـار من محـاسباتی است و طبعـا در خـارج از كشـور نيز روی همين حوزه كـار می‌كردم، امـا زيرساخت‌های آن‌جا برای انرژی پاك گســــترده اســــت و يك مگاپروژه وجود دارد. شــــما در اين مگاپروژه برنامه‌ای تعريف‌شــده داريد كه قســمتی مربوط به مهندســی اســت، قســمتی مربوط به توليد اســت، قســمتی مربوط به ســنتز اســت، قســمتی مربوط به فيزيك مواد اســت و قســمت‌های ديگری نيز وجود دارد. در اين مگاپروژه هر كس بخشـی را در دسـت دارد. در ايران ما چنين پروژه‌ای نداريم و حيطه‌ی انرژی نيز در قســمت‌هايی منفعل اســت. در واقع بيش‌تر در قســمت‌هايی كه خروجی مشــخص اسـت فعاليت كرده‌ايم. مثلا در حيطه‌ی سـلول خورشـيدی سـيليكونی ممكن اسـت بخواهيم كاری را توسـعه بخشــــيم. به‌عنوان نمونه‌ی ديگر، فرآيند انرژی solar thermochemical water splitting كه در كشـــورهای اروپايی و آمريكا در مرحله‌ی آزمايش اســـت، هنوز به مرحله‌ی توليد نرســـيده اســـت، اما در ايران روی آن كار نمی‌شــود. در اين فرآيند با اســتفاده از حرارت و آينه‌های متمركز می‌توانيد ماده را اكسـيد كنيد و در فرآيند oxidation reduction اكسـيژن آن را آزاد كنيد. صـرفا به‌خاطر همين اسـت كـه ارتبـاط ميـان مطـالعـات نظری و تجربی در ايران زيـاد اســـــت، امـا ســـــعی داريم بـا كمـك ارتبـاط با همكارانی كه داريم، كارهای نظری را با تحقيقات آزمايشگاهی پيوند بزنيم.

  • اهمیت این بحث را در عرصــه‌ی جهانی چگونه می‌بینید؟ به هر حال این مســأله بســیار مطرح اســت و شــاید حتی انســان‌هایی که داخل این حوزه‌ی علم نیســتند نیز از انرژی پاک زیاد می‌شــنوند. اهمیت این مسأله را از چه بعدی ارزیابی می‌کنید؟

انرژی پاك در جهان امروز بســيار مهم اســت، تا جايی كه تقريبا در همه كشــورهای اروپايی برنامه‌ی زمان‌بندی دارند تا همه نوع ســوخت غيرپاك را كنار بگذارند و »شــهر پاك« درســت كنند. وقتی من در آلمان بودم، به ياد دارم كه گفته می‌شـد ٦٠% انرژی آلمان از طريق انرژی‌های پاك توليد می‌شـود كه اين نكته‌ی قابل تأملی اســت. يقينا اين مقدار امروز افزايش يافته اســت. اگر مســائل زيســت محيطی مختلف را كنار هم بگذاريد، تقريبا می‌توان گفت اســتفاده از انرژی‌های پاك و جديد ضــروری اســت. در نهايت كشـورها به اين نتيجه رسـيده‌اند كه اسـتفاده از خودرو را نمی‌توان كاهش داد و هر كار كنيد، در كلان‌شهرها ترافيك داريد، اما راهكار اين است كه خودروهای هيبريدی و هيدروژنی توليد شود. تسلـا در اين بين معروف‌ترين اسـت. توليد انرژی‌های پاك و مسـائلی از اين دسـت سـبب می‌شـوند كه اسـتفاده از سـوخت‌های فسـيلی را حداقل در مورد مصـارف روزمره كنار بگذاريد. اين را نيز در نظر بگيريد كه مسـأله و مشـكل فقط تكنولوژی اسـت، چرا كه، به‌عنوان مثال، هيدروژن يك عنصـر كاملا فراوان است و تنها مشكل استخراج آن است كه البته تكنيك‌های مختلفی برای آن وجود دارد. اگر اين تكنولوژی بـه‌شـــــكلی روزمره و بـا قيمـت پـايين بـه دســـــت آيـد، ميزان انرژی كـه در هيـدروژن ذخيره می‌شــود بالا اســت و طبعا شــما می‌تواند از همين ســوخت هيدروژن اســتفاده كنيد. حتی اين هيدروژن وقتی می‌ســوزد آب تولید می‌شود و چه بســا در نســل‌های آينده اين آب دوباره به هيدروژن بدل شــود و يك چرخه‌ی هيدروژن-آب شــكل بگيرد و انرژی يك رآكتور به‌راحتی تأمين شــود. اين ديدگاهی اســت كه وجود دارد و سـريع نيز در حال رشـد اسـت. هرچند شـركتهای بزرگ نفتی دنيا شـايد انرژی پاك را يك رقيب در نظر می‌گيرند، اما به نظر من اين مســـأله اجتناب‌ناپذير اســـت و دنيای جديد به ســـمت انرژی‌های پاك خواهد رفت.

  • ما در ایران تا به حال حرکت بزرگی به این سـمت ندیده‌ایم. آیا اصـولا همتی برای این موضـوع وجود دارد؟ چه میزان تمایل برای این مسأله وجود دارد؟

مســأله همين اســت. اگر بخواهيد دنبال چيزی بگرديد كه توليد شــده باشــد، فقط می‌توانيد دو كار كنيد و دو منبع اصـلی وجود دارد: يكی باد اسـت كه با توربين‌هايی كه مشـاهده كرده‌ايد انرژی جذب می‌شـود، كه خيلی هم خوب اســت، و ديگری ســيليكون. اما اگر واقعا به دنبال انرژی‌های متفاوت باشــيد، مســأله فرق می‌كند. توليد هيدروژن و راندمان ســلول‌های خورشــيدی هنوز در فاز تحقيقاتی اســت و چون ما چندان وارد فاز تحقيقاتی نمی‌شـويم (به‌دليل ديربازده بودن آن)، در زمينه‌ی انرژی‌های نوين كار خاصـی نمی‌كنيم. حتی در مورد ترموالكتريك كه High-tech اســت نيز چندان كار نشــده اســت يا حداقل من اطلاعی ندارم.

  • شـــما در سال 1397 در مجله‌ی Nature Communications، که از بزرگ‌ترین مجلات علمی دنیا اســـت، مقاله‌ای منتشر کرده‌اید. موضوع این مقاله چه بوده است؟

البته دو يا سـه مورد بوده اسـت، اما موردی كه در ايران چاپ شـد مدنظر شـما اسـت. آن مقاله در مورد ترموالكتريـك بود، يعنی موادی كـه اختلاف انرژی گرمـايی را بـه انرژی الكتريكی تبـديـل می‌كننـد. مســأله اين بود كه ما بررسی کنیم و پيشــنهاد دهيم كه چگونه می‌توان ماده‌ای را طراحی كرد كه شــبيه تلوريد ســرب (PbTe) عمل كند.

  • پس شـــما مقالات دیگری نیز در این مجله چاپ کرده‌اید، اما زمانی که خارج از کشـــور بوده‌اید. چه تعدادی بوده است؟

يك مورد در Nature Material بوده است كه از همه مهم‌تر بود. در اين نشريه زمانی كه در آلمان بودم مقاله‌ای چاپ كردم و دو مورد نيز در Nature Communications بوده اســت كه يك بار در آمريكا و يك بار در ايران در آن مقاله به چاپ رساندم.

  • در ســـال ١٤٠٠ نیز شـــما به‌عنوان ســـرآمد علمی انتخاب شـــدید. این عنوان به چه کســـانی و با چه معیارهایی اعطا می‌شود؟

البته سـال ١٣٩٩ هم به اين عنوان انتتخاب شـدم و دو سـال بود. اين مسـأله به‌نحوی نيسـت كه از فرآيند آن اطلاعی داشـته باشـم. مسـئولان امر خود مطالبی كه در ژورنال‌ها چاپ می‌شـود را رصـد می‌كنند و كسـانی كه در ژورنال‌هايی مطلب چاپ می‌كنند كه برای آن‌ها قابل قبول اسـت، جزء سـرآمدان انتخاب می‌شوند.

  • این رصد از طرف چه نهادی است؟

فكر می‌كنم نهاد رياست جمهوری باشد.

  • به نظر خودتان جالب‌ترین فعالیت پژوهشی که داشته‌اید و مورد پسند خود شما بوده، کدام مورد است؟

يكی از پروژه‎هـايی كـه بســـــيـار دوســـــت داشـــــتم مقـالـه‌ای اســـــت كـه در آمريكـا در Nature Communications به چاپ رســاندم، چرا كه ماده‌ای بود كه ســال‌ها اســت مورد اســتفاده اســت و راندمان خوبی داشـــت، اما علت راندمان بالای آن مشـــخص نبود. با توجه به تجربياتی كه در شـــيمی داشـــــتم و دانش فيزيكی كه در ايتاليا ياد گرفته بودم، ايده‌ای به ذهنم خطور كرد و آن اين كه اين ماده بـه‌خـاطر وجود يـك انتروپی بـالا كـه در اوربيتـال f وجود دارد خـاص اســـــت. از اين راه ايـده‌هـا و دانش‌های كلاسـيكی كه داشـتم را با هم مخلوط كردم و اين كاری بود كه محاسـبه‌ی زيادی نداشـت، بلكه عمدتا ايده بود و اكثر محاسبات آن حتی به‌راحتی و با لپ‌تاپ انجام شـــد. نتيجه‌ی كار نيز به‌آســـانی در Nature Communications چاپ شـد و اتفاقا بسـيار مورد توجه واقع شـد و citation زيادی داشت و در Daily News و Physic Daily نيز چاپ شد.

  • در حال حاضر مقاله یا کتابی در دست انتشار دارید؟

مقاات متعددی در دســت چاپ دارم. البته يكی دو مورد در ســال ١٤٠٠ با دانشــجويان خودمان چاپ شــده اســت و در نشــريات خوبی نيز منتشــر گشــته اســت. در حال حاضر نيز دوباره شــروع كرده‌ايم و روی چند پژوهش ديگر كار می‌كنيم.

  • مقالاتی که هنوز منتشر نشده در چه زمینه‌ای است؟

بيش‌تر در زمينه‌ی ترموالكتريك و water splitting است.

  • شـما اسـتاد نسـبتا جوانی در دانشـكده هسـتید و این‌گونه که متوجه شــدیم، تنها چهار ســال اســت که تدریس می‌کنید. تجربه‌ی شـــما در این دانشـــكده در کنار اســـاتیدی که باتجربه‌تر می‌باشند چگونه بوده است؟ در مورد دانشجویان چه نظری دارید؟

كليت كار خوب بوده اســت. من در زمينه‌ی تجربه‌ی كاری بســيار راضــی بوده‌ام. دانشــجويان نيز بســيار خوب‌انـد. اگر بخواهم بهتر بگويم، در مراحـل مختلف تـدريس می‌كنم. من درس زبـان عمومی را كـه دانشـجويان در بدو ورود و در سـال نخسـت كارشـناسـی دارند تدريس می‌كنم، چون آن را خيلی دوسـت دارم، در مقطع دكتری درس دارم و در مقطع کارشناسی ارشد نيز درس‌های سـنگينی دارم. تجربه‌ی جالبی كه دارم اين اسـت كه وقتی در سـال نخسـت با دانشـجويان زبان عمومی و شـيمی عمومی ٢ دارم، آن‌ها بســـــيـار خوب و بـاانگيزه‌انـد و بـه‌راحتی می‌توانيـد بگوييـد كـه از بین آنان حـدود ده نفر از كلاس پنجـاه‌نفره می‌توانند در كارهای علمی و صــنعتی انســان‌های موفقی شــوند، كه آمار كمی نیز نيســت. من اين را حس می‌كنم كه دانشـجويان واقعا قوی‌اند. اما متأسـفانه به سـال‌های آخر كه می‌رسـند، از بين اين ده نفر، دو يـا ســـــه نفر بـاقی می‌مـاننـد. علـت اين ريزش را نمی‌دانم، امـا بـاقی می‌رونـد. در کارشناسی ارشد دانشـجويان به‎‌مراتب ضـعيف‌تر می‌شـوند و در مقطع دكتری باز وضـعيت بدتر اسـت. شـخصـا هيچ وقت فكر نمی‌كردم اين‌گونه باشـد. بگذاريد با مثال توضـيح دهم. امتحانات آنلاين را در اتوماسـيون برگزار می‌كنيم. من برای دانشجویان کارشناسی يك‌ســـری پرسش از درســـی طراحی كردم و بارگذاری كردم و بالاترين نمره‌ی كلاس نيز ١٨ شـد كه با نمودار ٢٠ شـد. در مقطع کارشناسی ارشد نيز درسـی مشـابه داشـتم و برای امتحان گفتم امتحان دانشجویان کارشناسی را برای آن‌ها نيز بارگذاری كنم. جالب آن كه حدود ده نفر از دانشـجويان کارشناسی ارشد با همان پرسش‌ها امتحان را افتادند و دو نفر بالای ١٢ شـدند كه با نمودار باز هم پنج نفر افتادند! برای من خيلی عجيب بود كه امتحانی كه دانشــجويان کارشناسی به‌راحتی پاس كرده‌اند، چگونه برای دانشحویان کارشناسی ارشد سـخت‌تر بوده اسـت. انتظار اين اسـت كه اين دانشـجويان يك بار در مقطع کارشناسی اين درس را خوانده‌اند و بايد آموزش‌يافته‌تر باشــند، اما اين روند ضــعف را من به‌عينه مشــاهده كردم. می‌دانم كه اگر همين پرسش‌ها را به دانشــجويان دكتری بدهيد، نتيجه‌ای به‌مراتب بدتر كسـب می‌شـود. اين نكته‌ی بدی اسـت و نشـان می‌دهد دانشـجويان خوب ما اكثرا می‌روند و كسـی كه نهايتا به دكتری قدم می‌گذارد، كسی است كه به خارج نرفته و بسيار ضعيف شده است.

  • علت این کاهش انگیزه به نظر شما چیست؟​​​​​​​

امكانات پژوهشـی و مسـائلی از اين دسـت مؤثر اسـت. دانشـجوی دكتری بايد حقوق ثابت داشـته باشـد، مثل همه‌جای دنيا. او بايد درآمد داشـته باشـد. دانشـجوی کارشناسی ارشد نيز به اين مسـأله نياز دارد. قاعده اين اسـت. می‌توانيد فيلتر را سـخت و تنگ كنيد تا افراد كم‌تری وارد شـوند، اما كسـی كه جذب می‌شـود تا پنج سال به‌صورت ماهانه دريافتی مناسب داشته باشد. دانشجويان دكتری و کارشناسی ارشد بايستی بيمه داشته باشند و مانند يك فرد شاغل با آن‌ها رفتار شود.

  • پس به نظر شما دغدغه اقتصادی باید رفع شود تا دانشجو فعالیت علمی مطلوب داشته باشد.

بله. دانشـجو سـی‌سـاله می‌شـود، در حالی كه نه حقوق دارد، نه بيمه و نه تأمينی برای آينده. اگر حداقل شـش ميليون تومان درآمد ماهانه داشـته باشـد، می‌توانيم به او بگوييم كه اگر تمركزت را روی درس و مطالعه بگذاری، می‌توانی خوب تحقيق و پژوهش كنی. اما وقتی درآمد و بيمه ندارد، شـــرايط ســـخت است و من نمی‌توانم از اين دانشجو بخواهم كه با تمركز كار كند. فرض كنيد يك دانشجوی دكتری متأهل باشد. چگونه می‌شود از اين دانشجو خواست كه هر روز به دانشگاه بيايد و روزی هشت تا ده سـاعت كار علمی كند؟! اين مسـائل سـبب می‌شـود دانشـجو خسـته و دل‌زده شـود. واقعيت اين اسـت كه دانشـــجوی تحصـــيلات تكميلی از وقتی تحقيقات خود را شـــروع می‌كند، بايســـتی حقوق بگيرد. اين موضـــوع در انگيزه‌ی دانشـــجو تأثير به‌ســـزايی دارد. اما وقتی اين‌گونه نيســـت و امكانات كم اســـت، انگيزه‌ای برای ماندن دانشجويان وجود نخواهد داشت.

 

  • اگر بخواهید انتقاد مصـلحانه‌ای به دانشـكده‌ی شـیمی داشـته باشـید و قرار باشـد چیزی را در آن تغییر دهید، آن چیست؟

واقعيت اين اسـت كه پيش از ورود به سـاختار، انسـان ايده‌های زيادی دارد، اما چون شـخصـا در حال حاضـر معاون هسـتم، می‌بينم كه قسـمت اعظم كار به پول وابسـته اسـت. اين يك معضـل اصـلی اسـت كه بايد تغيير يابد. اما ضــعف‌های رفتاری هم وجود دارد. آن‌چه به نظر من ضــعيف اســت و فكر می‌كنم به‌دست من و حتی دانشـگاه قابل اصـلاح نيسـت، بحث روانی اسـت. به‌عنوان مثال، در آمريكا و آلمان، وقتی به ســلف غذاخوری می‌رويد، دانشــجويان و اســاتيد در كنار هم‌اند و چيزی با عنوان ســلف اسـاتيد و سـلف دكتری وجود ندارد. ارتباط دانشـجو و اسـتاد از يك نگاه بالا به پايين نیست و در همين حين ديســيپلين نيز حفظ می‌شود. اگر از دانشــجويان من بپرســيد، می‌بينيد كه در عين وجود رابطه‌ی دوستانه، خودشـان می‌دانند كه در كارهای تحقيقاتی بسـيار جدی‌ام و عصـبانی هم می‌شـوم. همه هم درك می‌كنند و اين‌گونه نيســت كه فكر كنيم نمی‌شــود. ما فكر می‌كنيم اگر مثلا ســلف‌ها يك‌دســت شود، حرمت‌ها از بين می‌رود، اما من در اين سه يا چهار سال چنين چيزی نديده‌ام و واقعا دانشجويان به من احترام گذاشـته‌اند و حتی اگر سـر مسـأله‌ای عصـبانی شـده‌ام، دانشـجويان واقعا رعايت كرده‌اند و آن حـالـت را بـه خود نمی‌گيرنـد كـه چون بـا مـا می‌گويـد و می‌خنـدد، پس جـدی‌اش نگيريم. در عين حـال روابط سـاده‌ای نيز داريم. روابط جداشـده‌ی اسـتاد و دانشـجو نقطه ضـعف اسـت. من خيلی دوسـت داشـتم كه مانند خارجه، گروه‌های علمی دانشـكده خودبه‌خود ماهانه مبلغی را اختصـاص دهند و دانشـجويان قهوه و كيكی بگيرند و در فلان تاريخ و فلان سـاعت همه با هم در فلان تالار جمع شـوند و اسـاتيد بيايند و با دانشـجويان ديدار كنند. همه كنار هم قهوه و كيك می‌خوردند و صـحبت می‌كردند. درجه و سـطح در اين آكادمی‌ها به‌نحوی نبود كه دانشـجو و اسـتاد چندان فاصـله و مرزی داشـته باشـند. در تمام محيط‌های علمی كه من درس خوانده‌ام، وضع به همين شكل بوده است و بزرگ‌ترين دانشمندان و اساتيد نيز مرز خاصـــی ميان خود و دانشـــجو حس نمی‌كردند، در عين حال كه ديســـيپلين حفظ می‌شـــد و ددلاين‌های مختلف بايد رعايت می‌شد.

من هميشــه به اين مســأله نقد دارم كه دانشــگاه در ورودی و نگهبان دارد و در عيد يا تابسـتان تعطيل می‌شـود. من طی اين يازده سـال در خارج ايران به خاطر ندارم كسـی در داخل دانشـگاه بر ورود و خروج نظـارت كنـد. وقتی مـا جوان‌تر بوديم، پـارك‌هـا نيز همين‌گونه بود و بايد مثلا از در بالای پارك ملت وارد می‌شديد كه باز بود و پارك از ساعت خاصی بسـته می‌شـد، اما اين مسـأله امروز برای نسل جوان عجيب به نظر می‌رسـد. نرده‌های دانشـگاه نيز به همين نحو اســت و اصـلا به نظر من لازم نيســت. در آمريكا به هر دانشــگاهی كه وارد می‌شــويد نه دری می‌بينيد و نه پيكری. به‌راحتی می‌توانيد وارد شـــويد، خانواده‌ی دانشـــجويان می‌آيند و اصـــلا دانشـــگاه اختصــاصــی به دانشــجويان ندارد. حتی ممكن اســت فردی هيچ ارتباطی با دانشــگاه و دانشــجويان آن نداشـته باشـد، اما بنشـيند و آن‌جا در محيط سـرسـبز غذا بخورد. كسـی كارت چك نمیكند. در واقع شـما مرز ورود به محيط دانشــگاه را نمی‌فهميد. برخی دانشــگاه‌ها حتی در مســير بين دانشــكده‌ها تاكســی دارند. در ايران، تا جايی كه من می‌دانم، وقتی دانشـگاه علوم پايه‌ی زنجان تأسـيس شـد، اين كار را كرد و ديوارها را برداشــت تا مردم بتوانند اســتفاده كنند. هيچ مشــكلی هم به وجود نيامد و بســيار امن بود. وقتی زنجان، كه يك شـهر كوچك‌تر اسـت، توانسـته چنين كار فرهنگی كند، چرا تهران كه پايتخت اسـت نتواند؟ چه نيازی به اين همه ســخت‌گيری اســت؟ اين حالت ســبب می‌شــود كه دانشحویان با محيط دانشــگاه آشـنا شـوند. برداشـتن نرده‌ها سـبب خواهد شـد كه مردم بهتر با دانشـگاه ارتباط بگيرند و از طرفی در هزينه‌ها صرفه‌جويی شود. اين‌ها نيازمند اصلاحات اساسی است.

  • در پایان اگر سخن ناگفته‌ای دارید، بفرمایید.

حرف خاصـی نيسـت. اميدوارم اين همه پتانسـل كه در ايران وجود دارد و بسـيار مطلوب اسـت، بيش‌تر قدر دانسـته شـود. اين پتانسـيل‌ها، اعم از دانشـجو و اسـتاد، كه متأسـفانه كشـور را ترك می‌كنند، از نفت بســيار مهم‌تر می‌باشند. اگر دانشــگاه و جامعه و صــنعت ما با هم در ارتباط نزديك‌تری باشــند، اتفاقات نيكی خواهد افتاد، مانند كشــورهايی پيش‌رفته‌ی دنيا. اين نكته‌ای اســت كه برای من بسیار مهم اســت. در آمريكا، به‌عنوان مثال در همين Northwestern، خانواده‌ها می‌آيند و از محيط دانشــــگاه مثل پارك اسـتفاده مي‌كنند، و جالب اين‌كه پس از مرگ نيز اموال خود را وقف دانشـگاه و پژوهش می‌كنند. اما در ايران دانشــگاه از جامعه بســيار دور اســت. اگر شــما به يك ثروت‌مند ايرانی بگوييد ثروت خود را در راه تحقيق در حقوق، اقتصــــاد يا شــــيمی وقف كن، حس می‌كند پولش دور ريخته شــــده و ترجيح می‌دهد پارك بسازد (با خنده). اين مسأله ناشی از همين دور شدن دانشگاه از جامعه است.​​​​​​​

   مصاحبه: طنین زاهدی کیا؛ دانش آموخته دوره کارشناسی رشته حقوق​​​​​​​

افزودن نظرات